چه هوای تنگی است دلم گریه می کند
هیچ اشکی در چشمان غرور من نیست
رفتی و آمدی تا طعم این شهر را بچشی
تمام غم این شهر را در دلم بریز
می خواهم با بغض در گلویم آواز بخوانم
انگار دوباره دارم تصور می کنم
نمرد من در خانه خواهم مرد
من درگیرم، زیر پچ افتخار می کنم
بعضی وقتا دلم میخواد تو زندگیم نباشی
دلم میگه نه ای خدای خدایی
دلم میگه نه ای خدای خدایی
هنوز چیزهایی بین من باقی مانده است
نمیر عزیزم کجایی؟
چشمان خیس اسیر شب تاریک
من نمیخواهم بخوابم
دنیای بی رحمانه بدون تو در خانه صدمه می زند
تو با سرم روی شانه ام رفتی
همیشه پناه نبرید
هوای خانه پر از نشانه است
بعضی وقتا دلم میخواد تو زندگیم نباشی
دلم میگه نه ای خدای خدایی
دلم میگه نه ای خدای خدایی
آخرین دیدگاهها